پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پروردهٔ عشق شد سرشتمجز عشق مباد سرنوشتم...
همه عالم تن است و ایران دل...
بساز ای یار با یاران دلسوزکه دی رفت و نخواهد ماند امروز...
دل من کجا پذیرد عوض تو دیگری رادگری به تو نماند، تو به دیگری نمانی...
چو رفتم جهان را چه اندوه من!...
یک امروز است ما را نقد ایامبر او هم اعتمادی نیست تا شام...
ای نام تو بهترین سر آغازبی نام تو نامه کی کنم باز…نظامی...
فلک جز عشق محرابی نداردجهان بی خاک عشق آبی ندارد...
دوستی هر که ترا روشن استچون دلت انکار کند دشمن است...
بی عشق مباد سرنوشتم...
غمین باد آنکه او شادت نخواهدخراب آنکس که آبادت نخواهد...
خدایا جهان پادشاهی توراست زماخدمت آید خدایی توراست...
سایه شکن باش چو نور چراغ...
یکی مرغ برکوه بنشست و خاست چه افزود بر کوه بازو چه کاست من آن مرغم و مملکت کوه من چو رفتم جهان را چه اندوه من...
ز چینی به جز چین ابرو مخواهندارند پیمان مردم نگاهسخن راست گفتند پیشینیانکه عهد و وفا نیست در چینیان...
بی باده او مباد جامم......
مرا تا دل بُود ، دلبر تو باشی ...️...
عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرماییاز راه صلاح آیم، یا از در رسوایی؟...
دهانِ جز من از جام لبت دور ......
زِ جان شیرین تری ای چشمه ی نوش.. ...
عقل شده شیفته روی تو ️️️...
همه عالم تنست و ایران دلنیست گوینده زین قیاس خجلچونکه ایران دل زمین باشددل ز تن به بود یقین باشد...
همان بازی کنم با زُلف و خالت که با مَن میکند هر شب خیالت...
گر چه شده ام چو مویش از غمیک موی نخواهم از سرش کمگر چه ز غمش چو شمع سوزمهم بی غم او مباد روزم...
بنای دوستی بر باد دادیتو را من یار و آنگه جز منت یار؟تو را این کار و آنگه با منت کار؟...
عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرماییاز راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟...
بت سیمین تن،سنگین دل منبه تو گمره شده مسکین دل من...
بگفتا از دل شدی عاشق بدینسان؟بگفت از دل تو می گویی من از جانبگفتا دل ز مهرش کِی کنی پاک ؟بگفت آنگه که باشم خفته در خاک...
عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرماییاز راه صلاح آیم یا از ره رسوایی ؟تا جان و دلم باشد من جان و دلت جویمیا من به کنار افتم یا تو به میان آیی...