شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
جزو ه ات را دزدیدملابه لای نوشته هااز نقطه ای تا نقطه ی دیگردنبال تو می گشتمهر جا که دستانت کاغذ را لمس کرده بودمی بوسیدم و به آغوش می کشیدمصبح که می شد تمام تنم پر از درد بودخیال بودنت بر مغز استخوانم بوسه می زد...
خط خوب جزوه هایش شهرهٔ دانشکده ستمن ولی خطی ندیدم خوش تر از خط لبش!...
ای که بردی جزوه ام را اشتباهی، پس بدهجز فراموشی ندارم من گناهی، پس بدهروسیه گردم بدون جزوه من در امتحاناز برای من مخواهی روسیاهی، پس بدهروز وشب چشمم براه جزوه می باشد، بیاگر تو هم داری چو من چشمی براهی، پس بدهصد کلاه بوقی به سر دارم ز فرط تنبلیتا نرفته بر سرم دیگر کلاهی، پس بدهگیر ما دیگر نیاید جزوه، پس این جزوه رامستقیما گر نمیخواهی، براهی پس بدهجان تو مشروط می گردم، بجان م...