جغد نفرت بر جان روشنایی آواز میخواند دستم را زیر چانهام میگذارم به نگهبانی اهریمن بر این خرابه خیره میشوم ... و من در گوشهای دست به کار میشوم و قبری برای خودم میکنم تو نیز در کنارم نشستهای و گمان میکنی که در حال بازیام.