متن ناامیدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ناامیدی
خنـבیـבے و בر کنج همان گونـہ ے چالت،
בل ما سخت افـتاב و شکست.
زندگیم یه جوری شده، که مغزم به گوشه نشسته، داره به حال این بشر تاسف میخوره و کلا مقاومت میکنه، در برابر فهم اینکه این اتفاقا داره برای خود من میافته.
چون چشم تو را בیـבم،
ویران شـבہ ام בر خویش.
انگار که بخت با دلم یار نبود
چشمتپشتِ پنجره بیدار نبود
گفتم صدبار با رقیبم مَنِشین
گوشِ تو به حرفِ من بدهکار نبود.
گند زدیم
تا دل به نگاه یار پیوند زدیم
پیوند که نه شکسته ای بند زدیم
هر ثانیه با نهایت دلتنگی
بند دلمان گسست لبخند زدیم
یک عمر پی شرنگ تلخی رفتیم
لبخند به شیرینی ترفند زدیم
در آخر کار خویشتن جا ماندیم
ترفند اگر به جای سوگند زدیم
در...
آنچه غیر قابل تحمل بود انسانها بودند نه زندگی
بی خبر از حال مایی،
آخر به کدامین بهانه..؟
گاهی وقتها "لگدکوب کردن" آدمها با "پا زدن" نیست،
با "حرف زدن" است!...
گاهی بادیدن بعضیها به بدبودن بدترین کسی که تا آن زمان میشناختی شک میکنی.
شب رسید و باز تنها ماندم و خاموش شدم
در دلِ تکرارِ خود بیپنجره، بیهوش شدم
ماه سر زد پشتِ ابر و پرسشی بیپاسخام
در دلِ کوچه، عبورِ سایهای مدهوش شدم
باد میآمد، صدا را با خودش میبرد و رفت
من میان برگهای زرد، محوِ گوش شدم
هر که آمد،...
گاهی فکر میکنی رسیدی به آخرش.
انگار دیگه چیزی نیست برای ادامه دادن. نه امیدی، نه انگیزهای، نه حتی یک جرقهی کوچک.
دستات خالیه، دلت سنگین، و ذهنت پر از سکوتِ بیرحم.
اما تهِ خط کجاست واقعاً؟
جایی که اشکت میریزه؟
جایی که دیگه نمیتونی حرف بزنی؟
یا وقتی که...
گر که باشی بهر نادانان زلال
میرسد بر تو ز آنها صد ملال
آدم نادان نداند این که چیست!
حد نگهداری رسد بر تو کمال...
جز همین کاغذ و همین خودکار
حال من را کسی نمی فهمد
شده احساسِ دلت، سرد شود؟
شده هر بندِ دلت، درد شود؟
شده در، اوج نفسهای رها،
گُلِ رویای دلت، زرد شود؟
نفس و، «های» دلت، مثلِ تگرگ؛
شده گرمای دلت، بَرد شود؟