او، مهلتی از حزن و اندوه گرفت و قدح حرفهایش را سر کشید مهلتی از شعر گرفت و خانهای با خیال بنا نمود مهلتی از من گرفت و آغوشش را آرزویم کرد و رفت! برای قایم کردن شک و دودلیهایمان او سیگاری روشن کرد و من ترسی بیپایان را! او...
جای زمستانِ اخوان جای کتک خوردنِ پرچم از طوفان جای تکانهای یک جیبِ خالی جای تنهاییِ تمامِ آدمها پُست میدهد سربازی که حکمِ زنده بودنش به شهادتِ پوتینهای پاره بسته است...