متن غم عمیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غم عمیق
اینکه هستی و ندارمت،
خودش غمی جدا از غم هاست.
گـ؋ـتم انگشتان בستت تاول زـבـہ ،پر از زخم است ..
چرا בم از בرـב פּ سوزش نمیزنی؟
خنـבیـב פּ گـ؋ـت בرـב زنـבگے بیشتر مے سوزانـב בگر جانے براے ـבم زـבن سوزش בستم نـבارم …
گـ؋ـتم یعنے چـہ ؟
گـ؋ـت:
ـבرـב פּ زخم زنـבگے قلبم را مے سوزانـב
בگر حوصلـہ و...
*الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون *
واژه ها را یاری همراهی نیست
وقتی بغض های گلوگیر در همدستی گدازه های آتش و دود گستاخانه حنجره را بستند تا شانه های بی پناه مان برای همیشه خمیده گردد ، گریزی نیست جز شمارش هق هق...
غم نبودنت بد به جانم ریشه زده.
وقتی که ازچشای تودورباشم نازنین ترجیح میدم بمیرم یاکورباشم نازنین مگه میشه عزیزم ازدیدن توگذشت نذاربیشتربمونم اسیرغصه واشک
نیستی و دلتنگی از سقف چشمانم چکه میکند.
بدترین بلایی که آدمی می تواند بر سر خودش بیاورد ناامیدی ست، لذت نبردن از لحظه های امروز و نگرانی برای فرداهاست، افکارهای خسته ای که همچون کوچه های پرپیچ و خم از هرطرف به بن بست می رسند.
حصارهایی بلند که سال هایی طولانی برچین نشده باقی مانده اند...
حیــــف باشــــد.
اگر قاتل دلخواه من آن چشم سیاه تو نباشد.
**دردی که ماند**
نگاهت نمیکنم،
سخنی نمیگویم،
به رویت نمیآورم.
اما در من،
چیزی نفس میکشد،
چیزی که نامی ندارد،
اما هر شب،
در گوشهای از قلبم
چنگ میزند.
حق من نبود،
اما سهمم شد.
چیزی شبیه زخم،
شبیه سایهای که
از دیوارها جدا نمیشود.
و من،
با دستهایی تهی،...
چه سخت است؛
وقتی مجبوری:
حجمِ فریادت را،
قورت دهی؛
و در تنهاییِ محض،
بغض بارانزده را،
نفس بکشی!
حجم بغضهایم،
فریادیست:
از اشکهای من...
دزدیدند صداقت صدایم را؛
و سکوت است آن سوی امواج؛
نیست واکنشی از احساس؛
ره به جایی نیست در کششِ پنجرهها؛
چه نامردند ثانیههای التهاب!
می خواهم فریاد بکشم اما بر سر چه کسی...
تو؟
هرگز...
می خواهم نفرین کنم چه کسی را...
تو؟
هرگز...
می خواهم یک دل سیر گریه کنم برای چه کسی...
به غیر از تو؟
هرگز...
و می خواهم بمیرم برای چه کسی...
باز هم به غیر از تو؟
هرگز...
آری...
به آغوش خودم یک تو بدهکارم، همین و بس.