پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اومدم پشت پنجره، گوشه ی پرده رو کنار زدم و خیره شدم به خیابونی که روبه روی پنجرمون بود.پاکت وینستون آبیم رو باز کردم، یه نخ از توش درآوردم و بین لبام نگهش داشتم.کام اول رو کشیدم:\پشت چراغ قرمز بودیم، پسربچه ی گل فروش بهم گفت:-عمو برا خانومت گل نمی خری؟نگات کردم.لبخند زدی.خواستم کیف پولمو درارمو برات گل بخرم که بوق ماشینای پشت سر بهم فهموند چراغ سبز شده و باید رفت!\دود کام اولم توو هوا پخش شد!کام دوم رو کشیدم:رو موتور بودم.از...
دوست دخترم موبایلش آنتن نمیداد ، بهش مسیج دادم : نمیتونم بگیرمت …جواب داد : به درک! مگه کم خواستگار دارم؟...
مامان بزرگم با بغض داشت بهم میگفت: حیف من عروسی تو رو نمیبینم... گفتم : آخی چون سنت بالاست؟ گفت نه چون خواستگار نداری با اون قیافت...
وقتی خواستگار نقاش باشدمنت دختر را قشنگ می کشد...