شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دستان تو در بَیان استدر این دریای وجود، تویی مَحی و مَهربانهر کسی که دلی به تو بسپارده، وجودش نماندبا تویی که همه راهی میان تو و هستی استبا یک قدم، از ظلمت به روشنی می روندو با دو قدم، از خود به تویی می روندهمهٔ عاشقان تو را دنیا می دانندو هر کسی که خویشتن را به تو می سپارد، تمام دنیا را داردهر شب و هر روز، شاهدی آن پروانه هستیکه سوخته از شمع تو، پروازش را آغاز کردهآن نقش و نگار تو در تمام رنگهاستهمهٔ حقایق هستی، از تک تک جز...
تسبیح هم کلافه ازاین استخاره هاستدعوای عقل و عشقچه بالا گرفته است...