شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مرده آن نیست کهدر قبر و کفن خوابیدهلحظه ای بی تومرا حال هزاران مرگ است...
تمام قافیه هایم فدای آمدنتبیا ردیف کن این جمعه های درهم را...
به دست خود شده ام من اسیر و زندانیتتمام دار و ندارم فدا و ارزانیت.به پاگشای تو در شهر از همان دیشببه صف شدند همه تا شوند قربانیت.به رغم حالت آرام و سر به زیرت بازبه هم زده ست جهان را عبور طوفانیت.اگر به فکر جهانی و صلح و آرامشعوض کن حالت آن روسری_لبنانیت.تو شاعرانه ترین خلقت خدا هستیکه می چکد غزل از عشوه های پنهانیت...
مثل موصل شده اشغال دلم در دستتعشق، بی رحم تر از داعش و تکفیری بود...
اینجا تمام فلسفه ها آخرش عشق یکیستبا عشق تا به عشق و ز عشق و برای عشقجز عاشقی هوای دگر در سرم نبوداصلا تمام دار و ندارم فدای عشق...
تسبیح هم کلافه ازاین استخاره هاستدعوای عقل و عشقچه بالا گرفته است...