شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دوباره صبح شدو دلم تورا اشاره میکندببین برای بودنت دل استخاره میکند..رَوَم به سجده و دعا برای ماندنِ، تو بَر ،دو دستِ درقنوت من ،خدا نظاره میکند نسرین حسینی...
با بوسه هات کار دلم را تمام کن "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست"...
تسبیح شیخ پاره شد و دانه دانه شد از بس که استخاره زدم تا ببینمت...
نشسته ام که بگویم از این هزاره ی عشقاز این زمان معاصر ، از این ستاره ی عشقدر این شکستن و بودن سکوت چاره اولسکوت چاره ی دوم ، سکوت چاره ی عشقدو استخاره بد آمد (خیال خال تو با خود)فراموش شود این عشق ، با استخاره ی عشقومن که مرده سرودم ،عشق را مرده سرودمو باز مرده سرودم ، در این دوباره ی عشقهمین قدر که بدانی ! عشق پول و هیاهو ستحوریانی آهن پرست ، در این هزاره ی عشق...
آمدنت را استخاره کرده ام ،خوب آمد !همیشه خوب می آید ...اما تو خوبِ من ،نمی آیی ......
از فال و استخاره و حاجت گذشته است، این قفل بسته به دست های خودت باز میشود......
آمدنت را استخاره کرده امخوب آمد!همیشه خوب می آید...اما خوبِ منتو نمی آیی!...
تسبیح هم کلافه ازاین استخاره هاستدعوای عقل و عشقچه بالا گرفته است...
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست...