پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دوام نمیاورم سرمای زمستان امسال را....باید کوچ کنم!!!به قشلاق آغوشت......
خاطرات عموما در ذهن ماندگارند ؛برخی از آنها را باید صیقل داد و گوشهای جای داد و بعضی دیگر را میبایست هر چند وقت یک بار هرس کرد !این که میگویم هرس کنیم به این دلیل است که خاطرات در تمام ذهن و روح ریشه میدوانند و نمیشود از بیخ و بُن آنها را کند و دور انداخت !ولی این که گاهی خار و خسی را که روح رامیخراشد هرس کنیم ، باعث میشود در جاریِ زندگی؛ راحتتر دوام آورد ......
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شادکه شادی و غمِ گیتی نمیکنند دوام ......
میدانم رفیق جان،مسیرها هموار نیستند، هوای خیابان سنگین است و رودخانه ها یخ بسته اند، خورشیدها پشت کوهها جامانده و جوانهها، رویش را به تعویق انداختهاند .خبردارم رفیق جان، زمستان است... اما تو به حرمتِ بهار و زایش دوبارهی درخت؛ خودت را در تاریکی حبس نکن، که یعنی درد را پذیرفتهای ! از حرکت باز نایست، که یعنی تن به انجماد دادهای ! خانهات را سبز نگهدار رفیق روزهای سخت! تو به سهم خودت جهان را سبزکن، مسیرها را هموار و آفتاب را ناگزیر به تاب...
جا نخواهم زد !خستگی ام را در آغوش خواهم کشید و مصمم تر از همیشه ، ادامه خواهم داد ... این خاصیتِ من است ؛که مشکلاتم را شبیه به انگیزه می بینم و به لطفِ سختی های مسیر ، هر روز قوی تر می شوم !نه جا می زنم ،نه کم می آورم ،می ایستم و ادامه می دهم ...دوام می آورم و موفق می شوم ......