پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
و تو ستاره روشنایی من باید میگفتم تا بدانند که در دنیا دختری هست به اسم سبز ابی کبود من چون پری های خیالی داستان ها دختریست زیبا دختری که وقتی حرف میزند بوی گل پونه سرتاسر فضا را اکنده میکند قمری ها به اواز درمی ایند پرستو ها از شدت زیبایی در اسمان رقص کنان نی مینوازند انگشتان از شدت هیجان قوز میکنند کودکان در بستر هایشان چون چلچله ها به سخن می ایند و هنگامی که شب میشود و خرمن موهایش را باز میکند دریا ها به خروش می...
برف به شوق️ لب پر خنده ی تو،️رقص کنان می آید ........
آن رفیقی که به ایام غمم دور نرفتزیر شمشیر غمشس رقص کنان خواهم رفت...