متن شوق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شوق
.
بگذار در نگاهِ تُ باران شوم به شوق
دردت بغل گرفته پریشان شوم به شوق
خواهم شوی تُ زلزله ویران کنی مرا
زیر نگاه مهر تُ پنهان شوم به شوق
تا بر ضریحِ چشم تُ ، جانم دخیل بست
گفتم کرامتی شود انسان شوم به شوق
دردی نشسته در...
دل شوق وصال کوی دلبر میزد
بر قامت خود عطر معطر میزد
تا گنبد و گلدسته و تا صحن رضا
پیوسته کبوترانه پرپر می زد
سپیده اسدی
بیا فکر کنیم
این آخرین بار است
میان گاه گاه هایی پر از لبخند
که در تلاقی نگاه
می ستایم خدایم را
به شگفتی آفرینشت
و می ستایم نجابتت را
میان شنیدن نامم
با ملودی بی همتای صدایت
میان گاه گاه هایی که بودنت می شود ابدیتی جاودانه.....
بیا فکر...
از شوق دیدارت دلم لبریزِ لبریز است
حال و هوای حوصله، سرمای تبریز است
در گیر و دارم با تلاطم های بسیاری
امواج دریای دلم محنت برانگیز است
هر روز در ذهن منی، آنقدر که روحم
دشتی ست بی پایان و با یادت غزل خیز است
این بیت های بی...
هر شب در بستر تنهایی
به شوق نور نگاهت
به خیالت سفر می کنم
و غروب غم هایم را
به قلبم نوید می دهم
بیا که مدت هاست می خواهم
شاهد طلوع عشق
با چشم های تو باشم
مجید رفیع زاد
جان، جوان می گردد از: بی انتهای عاشقی؛
قلبِ خانه، بسترِ بستانِ عشق و، دل سَراست!
حس به جان می آید از: دستانِ شورانگیزِ شوق؛
نای خانه، می سراید چامه ای که: بس رساست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)، برشی از یک غزل.
از حس ، بالاتر..
حتی از عقل ، بالاتر..
شوق و صبوری..
من بهار زندگیم ،آواز چکاوکم ،شُرشُر آبشارم ،نغمه ی بلبلم، غَزل عاشقی هستم که به معشوق نثارش می دارد.
روحی هستم بر جان مرده ،صدای تپش قلبی هستم که از احساسات پرشور و شوق خود می تپد،
نسیمی هستم که صورت بشاش و همیشه خندان را نوازش می دهد.
صدای...
وقتیکه میگویی من دوستت دارم
ازشوق می گریم چون ابر میبارم
بامن قدم بگذار بر درگه حافظ
تا ازغزلهایش صد واژه بردارم
اغوش امن خود برروی من واکن
غرق نوازش کن غرق تمنا کن
یک فال حافظ را بگشا برای من
باهر کلام خود هنگامه برپا کن
ازعشق تو درمن...
بهار بود
گل به شوقش می رویید
آریا ابراهیمی
تو بخندی و من از شوق
بگریم . . .
بهار بود
گل به شوق اون می رویید
آریا ابراهیمی
ای بودنت همه شوق ...
بپیچ بر من
بپیچ بر قامت صدساله غم
که دگر ...
انتظار بی معنی ست ...
رعنا ابراهیمی فرد
سرمه می کشد خانه
چشمان درشت شوق را
و می آویزد
گوشواره های شکوفه برفی اش را
عطر تنت
که در می زند
روز زیبایی است؛
روز تولدعاشقانه ات، درقلبم
مرور می کنم بودنت را
که برای دیدنت، حاضرم ،تا قاف پر بکشم ،تا جوانه ی عشقت، شکوفا شود....
وشعری زاده شود...
واشکی بغلتد بر گونه ام از شوق
اما صد حیف که مخاطب این زمزمه ی عاشقانه در گلستان ناز، جا مانده...
سخت این نیست که دشمن سر دارت بزند
سخت این است که معشوقه کنارت بزند
هیچ تا حال شده حرف دلت را بزنی!
او به تو تهمت بیجای جسارت بزند
هیچ دیدی که کسی آمده باشد از راه
بنشیند به دلت دست به غارت بزند
هیچ تا حال شده عشق...خودش...