زندگی چیز عجیبی نیست، یک روز صبح باشد. رد نفس هایش روی گردنت، بوسه ای آرام، صدایی ک دم گوشت زمزمه می شود: یک روز دیگر، دوستت دارم.. همین بهانه برای زنده ماندن کافیست.
بی شک تُ عجیب ترین فیلم زندگی من هستی. من با میخندم هم میگریم هم سکوت می کنم هم بی مهابا دست به عاشقی میزنم. ژانر دیوانه کننده ای داری جانم...
من که عاشق خودش نبودم! چشمانش! نگاهم که میکرد ناخواسته تمامم را برایش می دادم.
یادتان نرود اتفاق های خوب فقط یکبار برایتان می افتند ... یکبار عاشق میشوید ، یکبار می توانید یک نفر را از ته دل ببوسید ، یکبار با یک صدا دلتان می لرزد ، یا یک آهنگ است که شما را از خودتان میگیرد ... یادتان باشد از آن لحظه...
اگر دوستش دارید آرزویش کنید، فکر نکنم چیزی برای ترسیدن وجود داشته باشد. آخرش مگر چه می شود؟! می شود، همان عروسک پشت ویترین مغازه، می شود، دیدن دست های گره در هم. می شود، بوسه هایی که نشکفته اند یا حرف هایی که زده نشده اند... آخرش مثل تکرار...
آدم ها باید چفت هم باشند، می دانی چه میگویم جانم ؟.. یعنی باید خمیر مایه شان بهم بخورد.. مثلا من غروب خورشید را دوس داشتم و تو طلوعش را. من عطر تلخ را دوست داشتم اما تو شیرینش را. من دوست داشتم چایم را تلخ بنوشم ولی تو با...
بعضی از اشتباهات تکرارشان لذت خیلی زیادی دارند یکی تو دیگر تو و باز هم تو ... ️️️