متن نگاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نگاه
من، فدای خنده های نوگلِ لبهای تو؛
نازِ آن نابِ نگه؛ وقتی به ما میآوری!
عشق می گیرد دل از: گلبوسه های پرشعف؛
صد تشکّر از تو چون: این سان صفا میآوری!
از آینه بپرس
نقابش را چند خریده؟
موهایش را
به کدام فلسفه فُرم داده؟
چند میفروشد
فروغِ نگاهش را؟!
چشم به آیینه بدوزم که چه؟
جایِ تَرَکهای تنم تَر شود؟
از آینه بپرس
نقابش را چند خریده؟
موهایش را
به کدام فلسفه فُرم داده؟
چند میفروشد
فروغِ نگاهش را؟!
العفو زلیخا
العفو!
که از تو
هزار چهره کشیدم
یکی از یکی زیباتر
آخر نمی دانی
نگاهِ تُهی بخشِ من به دیوار
نگاهِ تُهی بخشِ دیوار به من
این نگاه و آن نگاه
با ذهنِ شاعر چه می کند!
«آرمان پرناک»
و من هر روز
محتاج یک لحظه نگاهم از تو
تا تولد دوباره ام را
در آینه ی چشم هایت
جشن بگیرم
مجید رفیع زاد
نزدیک شدی
کمی آرام گرفتند
بادلرزه های آستینم
صاف کردی
کلاهِ کج حالم را
و خستگیِ امروز را
از نگاهم تکان دادی
اما دهان
دهانم برایت مهم نبود
مهم نبود کلماتِ آن
کلماتی شبیه دوستت دارم
دوستت دارم های یک مترسک
- او دوستت دارد دخترِ مزرعه ! -
«آرمان...
من به تلویزیون، نگاه
تلویزیون به من، نگاه...
ما
به خاموشیِ هم
خیره ایم !
«آرمان پرناک»
دست خودم نیست
که پوستِ نگاهم،
به نگاهت چسبیده
نمی توانم
نمی توانم
حتی یک پلک
از تو جدا شوم
«آرمان پرناک»
برای زیستن ،
نگاه
مهم نیست،
نگرش
مهم است.
باهرنگاه تومن شعله ورمیشم من درکنارتویه آدم دیگم
ثانیه های نبودنت
چقدر تلخ می گذرند
وقتی که هیچ رد پایی از چشم هایت را
میان شعرهایم نمی بینم
ای کاش نگاهت
از عاشقانه هایی که برایت می سرودم
پنهان نمی ماند
تا اینگونه میان واژه ها
به دنبالت نمی گشتم
مجید رفیع زاد
نمیدونم عشق دل چی داری تونگاهت ضربان قلب من میره بالاکنارت
هر صبح
دل انگیزترین واژه هایم را
به اشتیاق طلوع نگاهت
کنار هم می چینم
تا سبزترین غزلم را
با چشم های تو
بسرایم
مجید رفیع زاد
تو از کنار چشم هایم می روی
اما من با نگاهی خیس
در کوچه های تلخ این شهر
به دنبال صدای نفس هایت می دوم
ای کاش بودنت تمام نمی شد
و هوای رابطه ی مان
همیشه آفتابی بود
تا به جای رقصیدن ابرهای سیاه
پرواز تو را
میان آسمان...
شبیه حرف هایت نبودی
اما من
همیشه پای حرفم ماندم
و چه سخت است
افتادن از چشم های کسی
که یک عمر نگاهت
به دنبالش می دوید
مجید رفیع زاد
سکوت و نگاه..
والا نت خاموشی..
نیایشگری.
در زندانِ نَفس،
با کدامین لهجه بخوانم
ترانه یِ بی تکلّفِ عشق را ؟
با نگاهِ خیس
از پشتِ هیس
آه می کشم
هوایِ نَفَس
راه راه می شود چرا؟
تو
از آتش گذر کردی
اما
جرقه ی نگاهت
خاکسترمان کرد
سیاوش.