پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نوبت به من رسید،کمی بیشتر بریزسر می کشم اگر چه یقینا شراب نیستتزریق می کنم به تنم جام زهر رافرصت برای خوب و بد و انتخاب نیستمن چند بیت دیگر از این شعر می روماصلا نخوانده رد شو ولی از جهان بترسبوی خوشی اگر به دماغت زده بدانخر داغ می کند خبری از کباب نیستراهی نشو اگر به لبی خنده سبز شدشک کن به دست های پر از حس امنیتدنیا شبیه صحنه ای از یک نمایش استبر روی صحنه هیچ کسی بی نقاب نیستمنفی نگر نبوده ام این ذات زندگی استما ...
ﺩﻭ ﺯﻥﺍﭘﻴﺰﻭﺩ ﺍﻭﻝ :ﺑﻪ ﻫﺎﻟﻪ ﻱ ﻗﺮﻣﺰ ﺩﻭﺭ ﭼﺸﻢ ﻏﻤﮕﻴﻨﺖﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻴﻨﺖﺑﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺎﺑﻴﻨﺖﺑﻪ ﻓﻠﻔﻞ ﻭ ﻧﻤﮏ ﻭ ﭼﺎﻱ ﻭ ﺟﻮﺵ ﺷﻴﺮﻳﻨﺖﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﺕﺑﻪ ﺧﺮﺟﻲ ﺍﻧﺪﮎ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻱ ﺗﻤﮑﻴﻦ ﺍﺕﺑﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺩﺭﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﺷﮑﻞ ﻫﻢ ﺍﺕﺟﻬﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﭘﺎﻳﻴﻨﺖﺑﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯﻳﻦ ﺩﺳﺖ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﺮﺩﻱﻋﻤﻴﻖ ﺗﺮ ﻣﻴﺸﺪ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﻱ ﭼﺮﮐﻴﻨﺖﻏﺬﺍ ﺑﭙﺰﺟﺎﺭﻭ ﮐﻦﺑﺨﻮﺍﺏﺭﺧﺖ ﺑﺸﻮﻱﺷﺒﻴﻪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﻤﺮﻳﻨﺖﻣﻴﺎﻥ ﺟﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻥ،ﭘﻴﺎﺯ ﺩﺍﻏﺖ ﺳﻮ...
سرمایی بودی...الان چند روزه هوا ابریهشاید حال دنیا مث من بدهدیگه رفتن تو که هیچ چیزی نیساز این بدترش هم سرم اومده!از این بدترش هم کشیدم ولیبه رومم نیاوردم این دردمونذاشتم که بی تابیمو حس کننشبایی که با گریه سر کردمولب پنجره م سوز داره هواتو فکرم که سرما نره توو تنتدلم شورتو میزنه کاشکییه چیزی بپوشی روو پیراهنتمقصر کی بوده توو این رابطهکدوم از ما پا پس کشیده بگوزمستون بی من توی کافه هاچه حالی بهت دست میده بگوجای...