شنبه , ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
بر رهگذر بلا نهادم دل راخاص از پی تو پای گشادم دل رااز باد مرا بوی تو آمد امروزشکرانهٔ آن به باد دادم دل را...
دل زان بت پیمان گسلم میسوزدبرق غم او متصلم میسوزداز داغ فراق اگر بنالم چه عجبیاران چه کنم، وای دلم میسوزد...
گفتی سر خود گیر و ازین کوی برون رواین رابه کسی گوی که پا داشته باشد...
چشمانت شبیه برف هزار ساله ای استکه زندگی رااز یاد زمین برده...
من تو را والاتر از تنبرتر از من دوست دارم...
عاشق غم اسباب چرا داشته باشددارد همه چیزآن که تو را داشته باشد...! صائب تبریزی...
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی بیاکه صاف شود این هوای بارانی...
ای که نزدیکتراز جانی و پنهان ز نگه...هجر توخوشترم آید ز وصال دگران.......
دلم تنگ استدلم می سوزد از باغی که میسوزدنه دیدارینه بیدارینه دستی از سر یاریمرا آشفته می داردچنین آشفته بازاری...
گر چه خاکسترم و مصلحتم خاموشی است آتش افروزم و شرح شب هجران گویم شب بخیر...
از جنون من و حسٖن تو سخن بسیارستقصهٔ ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست...
وحدت عشقست این جانیست دویا تویی یا عشق یا اقبال عشق...
مَگَر جانی که هَرگَه آمَدی ناگه بُرون رَفتی؟مَگَر عُمریکه هَر گَه می رَوی دیگَر نِمیایی؟!!!!...
گمت کردم مانند لبخندی در عکس های کودکی ام...
گفٖته بودم که به دریا نزنم دل اماکو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم...
درد؛حرف من نیست !درد نام دیگر من است.من، چگونه خویش را صدا کنم؟......
خوبی و دلبری و حسن حسابی داردبی حساب از چه سبب اینهمه زیبا شده ای ؟...
دور از تو چنانمکه غم غربتم امشبحتی به غزلهای غریبانه نگنجد.... شب بخیر...
خویی به جهان خوبتر از خوی تو نیستدل نیست که او معتکف کوی تو نیستموی سر چیست جمله سرهای جهانچون مینگرم فدای یک موی تو نیست...
هر چه دارم از تو دارمای همه دار و ندارمبا تو آرومم و بی تو بیقرار بیقرارم...
بعد از طلب تو در سرم نیستغیر از تو به خاطر اندرم نیست...
حیف است خوابیدن وقتی زندگی بیرحمانه کوتاه است اگر در جهانی دیگر همدیگر را یافتیم این بار بگو دوستم داری یا من اول بگویم حیف است نگفتن وقتی زندگی؛ چنین کوتاه است...
جز من اگرت عاشق و شیداست ، بگوور میل دلت به جانب ماست ، بگوور هیچ مرا در دل توجاست ، بگوگر هست بگو ، نیست بگو ، راست بگو...
کشش ساحل اگر هست چرا کوشش موج..جذبه ی دیدن تو می کشد از هر طرفم...
آن روزها هر وقت موهایت را باز میکردی،باد وزیدن میگرفت!این خشکسالی بی دلیل نیست؛و جز من هیچکس دلیلش را نمیداند!باد دل باخته بود؛و توموهایت را کوتاه کرده ای!...
بر من از خوی تو هرچند که بیداد رودچون رخ خوب تو بینم همه از یاد رود............
جان آدمی با درد سرشته اندبا درد زاده می شویمو با درد...نه تن میمیردماهیچه هایش از هم می گسلدرگ هایش کرم هایی گرسنه می شوندویکدیگر را می بلعندجان اما زنده می ماند،و برای ابد درد میکشد....چه قدر راه می رویم حرف میزنیمنفس می کشیمو یک روزناپدید میشویم...چه قدر بردگی کشیدیمبردگی خدایان ،تنبعد هم تاریکی ...اگر خودم را تمام کنم،تمام می شود؟...
گفته بودند:از دل برود هر انکه از دیده برفت...تو که همچون نفسیتو که از دیده برفتی و نرفتی از یاد......
به دلم میگویم آن یوسفی هم که به کنعان برگشت استثنابود... تو غمت را بخور...
نقاش نیستم ! اما تمام لحظه های بی تو بودن را درد میکشم .......
خوش نمی آید به جز روی تو ام روی دگر...
بعد از رفتنش موهایم را ازته زدم! دیوانه ام میکرد خاطره ی دستانش........
شعرهایم را میخوانی...و میگویی روان پریش شده ام!پیچیده است... قبول...اما من فقط چشمهای تو را مینویسم...تو ساده تر نگاه کن...️...
همه ماهر شده اند...یک نفر هزاران نفر را,با هم دوست دارد...!اما من!ناشیانه به یک نفر,دل میبندم هزاران بار️️...
به افسون کدامین شعر در دام من افتادیگر از یادم رود عالم ، تو از یادم نخواهی رفت...
گره ی کور دلمدست تو را میطلبد...
من آن شمعم که با سوز دل خویش فروزان می کنم ویرانه ای رااگر خواهم که خاموشی گزینم پریشان می کنم کاشانه ای را...
هر صبحآفتاباز نخستین برگ شناسنامه ی توسر می زند...تقویمزیر پای توورق می خورد......
هر آنچه دوست داشتمبرای من نماند و رفت…امید آخرین اگر تویی!برای منبمان….....
عطر تو چون گلاب عشقمست کند خیال من...
اکنون که بدون تو نشستیمبا خاطره هایت همه جا دست به دست ایم...
میروی یک روز و با خود میبری روح مرا...
برو آنجا که تو را منتظرند... قاصدکدر دل من،همه کورند و کرند ......
جان پیش کشیم و جان چه باشد ؟آخر نه تو جان جان مایی.....در دیده ناامید هر دمای دیده دل چه مینمایی....؟...
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیستشب چنین روز چنانآه چه مشکل حالیست...
دامن معشوق بگرفته به دستعاشقان ازدست آسان کی دهندرند سرمستیم ای واعظ بروعاقلان خود پندمستان کی دهند...
ای لبانت بوسه گاه بوسه امخیره چشمانم به راه بوسه ات...
چشمی که جمال تو ندیدستچه دیدست !؟...
موسی عصایشمحمد کتابشو تو چشمانت...
آرزوی دل بیمار منی ...صحتی عافیتی درمانی...