پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گاهی...تنها گاهی به یاد می آورم قول و قرار گذشته را تازه کنم.با سلامی به ظاهر سرد!گرد و غبارش را.اما بدان و آگاه باش گرد و غبار نشسته بر آن ضامن تعهدی است که بر آن نهاده ام.بکر و دست نخورده!خالی از سکون، منتظر......
خسته ام خیلی خسته…از دوست داشتن آمده امو اگر تمام عمر استراحت کنم و همه ی آرامبخش های دنیا را ببلعم خوب نمیشوم …خسته ام، خیلی خستهاز جنگ آمده ام من مدت ها برای دوست داشته شدن جنگیدمزنده برگشتم اما… با مین های خنثی نشده در اطرافمبا نارنجک های از ضامن جدا شده در دستانم و گلوله های باقی مانده در تنفگمزنده برگشتم اما…پر از خاطره! از غافلگیر شدن میترسم…از لحظه های تنهاییاز مین هایی که قرار است زیر پایم بترکندوخاطره هایی که در...
گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی امضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟...
ضامن که رضا باشدمن آهوی دربندم...آقا بطلب حتماکم می کند از دردم...!...