شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
قدِ خاموشیِ یک زیرگذر ، غمگینممثل گنجشک ( که خورده به سپر) غمگینمرفتم از دست و نیاورد به دستم ، دستی…من ازین – دست " مکرر" ، چه قَدَر غمگینمسرو ماندم که جگر- گوشه ی پاییز شومطلبیدند فقط سایه و بر... غمگینم...به چه دردی بخورد خیره ی خود- رو؟ - آتش!آب - ناخورده ام و خورده- تبر... غمگینم...سگی آن توست که هر روز ، مرا می گیردچه خبر آینه جان؟ - هیچ خبر! غمگینم!سرد و گرم است زمینی که در آن می شکنمآآآه... تقصیرِ...
رفیق جان! قسم نخور که عاشقم شدی!دروغ گفتن از قسم شروع می شودهمینکه می رسی، به جاده فکر میکنی...جدا شدن، قدم_قدم شروع میشود...
قَدِ خاموشی یک زیرگذر ، غمگینممثل گنجشک ( که خورده به سپر ) غمگینمرفتم از دست و نیاورد به دستم ، دستیمن ازین دست " مکرر" ، چه قدر غمگینمسرو ماندم که جگر گوشه ی پاییز شومطلبیدند فقط سایه و بر غمگینمبه چه دردی بخورد خیره ی خود رو؟آتش!آب ، ناخورده ام و خورده تبر غمگینمسگی آن توست که هر روز ، مرا می گیردچه خبر آینه جان؟هیچ خبر! غمگینم!سرد و گرم است زمینی که در آن می شکنمآه ، تقصیرِ کسی نیست اگر غمگینممن ب...