شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
حضور تو گرمای من است حتی در طول زمستان … دوستت دارم...
در شگفتم که آیا برف به درختان و مزارع عشق می ورزد که این چنین آن ها را به آرامی می بوسد؟ و سپس آن ها را چنین آسوده و در امنیت با لحاف سفیدی می پوشاند و شاید می گوید:”بخوابید، عزیزانم، تا تابستان دوباره بیاید.”...
خوش آمدی زمستان! گرچه سپیده دم های تو و نفس های سرد زمستانی ات من را سست و تنبل می کند اما من هنوز عاشقت هستم...
هوای سرد زمستان بهانه ای عالی برای در آغوش گرفتن است...
ذرات برف همچون بوسه هایی هستند که از بهشت آمده اند...
آهای زمستان با تو امحواست جمع باشد که دور تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشیداگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند …...
من عاشق زمستانمعاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که لیز نخوریکه گونه هایت از سرما سرخ شده استسر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ایدست هایت در جیبت به هم مچاله شدهمعصومانه به زمین خیره ایچه قدر دوست داشتنی شده ایحرفم را پس میگیرممن عاشق زمستان نیستمعاشق توام...
عشق یعنی...چون تابش خورشید بر شب های دوستو چون برف ذوب شدن بر غم های دوست...
دوستت دارم اما نه به اندازه ی برفچون یه روز آب می شهدوستت دارم اما نه به اندازه ی گلچون یه روز پژمرده می شهدوستت دارم به اندازه ی یه دنیاچون هیچ وقت تموم نمی شه...
آگه گفتی فرق من با برف چیه ؟برف میاد و به زمین می شینه، ولی من همین جوری هم به دل میشینم...
چشمان زیبایت را باز کن و ببین داره برف می بارهخدا امروز قشنگ ترین منظره ها رو برای تو ساخته...
عشق مابه پاکی و سپیدی همین دونه های زیبای برف زمستونه که داره آروم آروم از آسمون می باره...