پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیگر آبادان که نه ویرانه ی درد وبلاستکوچه و پس کوچه اش این روزها ماتم سراستاز ندانم کاری و مکر شیاطین رجیم گریه دارد رونق و هرگوشه اش بانگ عزاستخورده بر دلهایمان ناباورانه نقش داغمن نمیدانم که این آثار نفرین یا دعاستآنکه دارد آرزوی مرگ خلقی را مدامباعث رنج و عذاب و ومرگ تدریجی ماستعاملان و تاجران مرگ ناهنگام شهر این بلایا ارمغان شیوه و فکر شماست کلیابی کاشانی...
صد دانه یاقوت دسته به دسته بر روی دست و پایم نشستهصد داغ دیده دسته به دسته کنج خرابه یک جا نشسته...
دیوونه منمعاشقی که دلخون منمآقا تویی و اون که پریشون منممجنونم و اون که پای تو می مونه منم...