با عبور هر گلوله از سینهی من و تو یک نقطهی اشتراک در «ما» پیدا میشد... ما مقابل هم دو پرچم بودیم در باد که به هم دست تکان میدادیم؛ دو عاشقِ رها در مشتِ یک رویا! هرچه زمان پیش میرفت تکانِ دستها به رقص، شبیهتر و موسیقیِ توپ و...