غبطه می خورم ! به ساعت دیواری اتاقم که ثانیه شمارش می رقصد برای لحظه ی باشکوه صفر عاشقی عقربه هایی که یکدیگر را در آغوش می گیرند و من شریک شادی پیوندشان می شوم و اشک می ریزم مجید رفیع زاد
بمان که عشق ... به حال من و تو غبطه خورد ...! بمان که یار تواَم .... عشق کن که یار منی ..!
بمان که عشق به حال من و تو غبطه خورد بمان که یار توام عشق کن که یار منی...