پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
غبطه می خورم !به ساعت دیواری اتاقمکه ثانیه شمارش می رقصدبرای لحظه ی باشکوه صفر عاشقیعقربه هایی کهیکدیگر را در آغوش می گیرندو منشریک شادی پیوندشان می شومو اشک می ریزممجید رفیع زاد...
بمان که عشق ...به حال من و تو غبطه خورد ...!بمان که یار تواَم ....عشق کن که یار منی ..!...
بمان که عشق به حال من و تو غبطه خوردبمان که یار توامعشق کن که یار منی......