متن اشعار شهریار قهرمانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار شهریار قهرمانی
غروب شد ، باران زد و برگ ها ریخته بود
باز پاییز خسته ی ، خسته ی ، خسته بود
غمگین ترین حالت پاییز عیان شد و انگار
عاشقی زیرِ نم باران دِلش شکسته بود
مرد ، کوچه ، گُلِ سرخ پَرپَر شدند و باز
عاشقانهای که از هم ،...
آتش و عذاب شده جانم بسی خسته است
وَغمی که خنده به روی زندگی بسته است
در هزارتوی خود مانده ام بی کَس و کار
تلخ و سیاه روزهایم همچو شب گشته است
حال و فال و قال ام کشید به چون و چند
بَس زِ آشنایان و دوست خنجر...
تویی آن شعر که هَرزگاه به لب می ریزم
در خیال از لبِ چشمت به لبت می خیزم
غرقِ در بوسه ی تو شعر زمین می ریزد
برق چشمان تو میبیند و بر می خیزد
دَرِ گوش ات سخنی از تب دل می گویم
عطر گیسوی تو را میان دست...
شب مردگان
جان ، به غَمِ ، به جان اُفتاده تقدیم خواهم کرد
چشمهای پر زِ بغض به اَشک تسلیم خواهم کرد
آفتاب را پس زده و شبی سیاه تر از سیاه
بر پیکره ی روزهایم حتی ترسیم خواهم کرد
جگرسوز خواهم شد و خفگان خواهم گرفت
و تنهاییام را...
تنت ماسه ی داغ جنوب
گیسویت آبشار زمرد
چشمان بلورینت آسمان کویر
لبانت غزل عاشقانه ی شیراز
تیغ ابروانت زنجانی
و چقدر
در سرزمین آغوشت
ایرانگردی صفا دارد .
تو میروی و دمادم بیقرار می شوم
کنار ثانیه های عذاب انتظار می شوم
مانده ام چِکار کنم مستجاب شوی
تو باش قافیه ، شعر ، ردیف می شوم
دائم الخَمرَم به خیالت بیا ببین چگونه
گِرد لبانت پُر از ثَنا و ثواب می شوم
همچو ستاره ای مُطلق اُفتاده...
کوله بارم همه غم
میان کافه ی قرار
باز هم نبودنت را
به انتظار می کشم
میدانی
قهوه ها جای خود
دلم تلخ میزند
گارسون یک تِرَک چاووشی لطفا!!!!
آهنگ نبودنت
بزرگترین سمفونی تاریخ خواهد بود
فقط نمیدانم
مردم زبان سکوت می فهمند..
وقتی حالم کوک به حال توست
تمامی ساعت ها برای من
ساعت عاشقی است
پس
هر ثانیه با تو پر از عشقم.
من چیزی از عشغ نمی دانم
حتی فکر کنم اشتباه نوشته ام
بگذریم
تنها چیزی که میدانم
این است
در جغرافیای قلبم
در سرزمین فکرم
فقط و فقط دائما
تو در حال طلوع هستی .
اینبار
صدایش زدم
نه یک بار سه بار
و هر بار گفت بله
و نمیدانست
جانم که می گفت
هزار جان در من
می رویید
اینبار جانم بی جان شد.
آنقدر از شدت غم و دلتنگی
سیاهی قلبم را فرا گرفت
که یک روز نقاش رویاها
آن را روی بوم جای
آسمان شب پاشید
ستاره ها به سقوط رسیدند
و ماه تماما گریه شد
شب با تمامی سیاهی اش
در من گم شد.
غم آمد و چنگ زد به چشمان نَم زده ام
باران آمد و شُست این دل غم زده ام
این دل وا مانده یارای زندگی نداشت
تو جان دادی به قد و قامت خَم زده ام
تو آمدی و رساندی به ساحل آرامش
دل بیقرارِ همچو کَشتی جنگ زده ام...
چه شاعر گشته ام امشب دلیلش را نمیدانم
و شاید باز هم حسِ، چه می دانم نمی دانم
من از عصر غم و عشقم دلم زخمها به خود دارد
که با هر طعنه ای راحت مثال اَبر می بارد
ولیکن چند روزی هست که با قلبم تنش دارم
که با...
حتی لیلی و مجنون به عشقمان غبطه میخورند
وای از حسودان که به ناحق میدوزند و می برند
عشق را با موهای تو شانه میزنم
برعاشقانه های تو خانه میزنم
زیبایبت مرا مست میکند مدام
به چشم نگاه قشنگ تو قاب میزنم
تو بودی و من و خواب پریشان چشمانت
آنگه که دل را به این در و آن در میزنم
عشق یعنی بوسه ی معشوق عاشقانه
وقتی...
من از جام عشقت می زده ام
خمار چشمانت شده میکده ام
دلتنگ تر از آنم که فکر بکنی
گفته می آیی فال حافظی که زده ام
روزها ساعت ها لحظه ها گشته اند دل سنگ
چرا نمی فهمند شده ام دلتنگ دلتنگ
برگرد بگذار فخر بفروشم به تمامشان
بشکنم هرچه هست دلتنگ و دل سنگ
تمام روز و شبم شده خاطرات و سردرد
بیتو روح و تنم در تابوت غم سر کرد
تو نهایت عشق بودی پر از شوق و شور
به چه زبان و دعا و اشاره بگویم برگرد
آنقدر مست شوم و مستی کنم به پای تو
مرغان آسمان گریه کنند به حالم از برای تو
کار عقل و قلبم گذشته از صبر جانا بدان
هزار جانم بدهند همه یکجا بریزم به پای تو
شعری برایت نوشته ام
از جنس پاییز
لا به لای دفتری که بوی گل
به آغوشش کشیده بود
سر قرار همیشگی
در کوچه باغ شعر
به تو که رسیدم
دفتر را گشودم
چیزی شبیه به خالی بود
پس و پیش بود
انگار شعرهایم زمین ریخته
و کلمات دست و پای...
نگاهم با نگاهت در هم آمیخت
جنون عشق را بر دل بیاویخت
شمیم عطر گیسویت که پیچید
تمام شعرهایم بر زمین ریخت