متن ساعت صفر عاشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ساعت صفر عاشقی
ساعتِ صفرِ عطشزا، کوک گشت
با نوای سازِ احساسِ دلم
ساعتِ صفر است و دل،
بیتاب شد؛
چشمِ یار امّا،
درونِ خواب شد...
قرارِ صفر شد،
از نو،
پدیدار؛
بشو بیدار در،
این لحظه؛
ای یار!
تو را میخواهد احساسِ درونم؛
بیا؛
دستِ دلم،
با مهر،
بفشار!
ساعتِ صفر است؛
میدانم؛
که میدانی:
التهابِ درد،
در سینه،
گرانجانست!
مو به مو،
احساسِ دل را،
بازمیگویم:
بی تو دنیای درونِ من،
پریشانست!
ساعتِ صفر است و من،
بیدارم و،
شاهدِ بیداریام،
مهتاب شد!
در صفرِ عاشقی،
احساسِ پریشانم،
گیسو میگسترد،
تا در بستری،
از جنسِ عاطفه،
در سینه بفشرد،
آرامشی محض،
به توانِ بینهایت صفر را!
در انتظار آمدنت
عقربه های امید
و ثانیه شمار ساعت انتظار را
التماس می کردم
تا لحظه ای به خواب بروند
افسوس من ماندم و ساعت صفر
و تجسم نگاهت
مجید رفیع زاد
غبطه می خورم !
به ساعت دیواری اتاقم
که ثانیه شمارش می رقصد
برای لحظه ی باشکوه صفر عاشقی
عقربه هایی که
یکدیگر را در آغوش می گیرند
و من
شریک شادی پیوندشان می شوم
و اشک می ریزم
مجید رفیع زاد