سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زیباست به قدری که دلم رفته برایشرد می شود از کوچه ی ما عطر هوایشآهوی نگاهش شده صیاد غرورمهم قیمت جان است ولی ناز و ادایشهوش از سر من رفته که این بار بچینمیک بوسه از آن غنچه ی لب های بلایشای کاش که بر گردن او حلقه کنم دستآنقدر ببوسم و بماند ردِ جایشپر می زند از دامن او شعر به خورشید پروانه و گل ریخته ام بر سر و پایشاز شیطنتش وا شده صد چشمه ی لبخندماه دل من پاک بهاری ست صفایشدل می رود از عشق به یک فصل تماشاعاشق...