متن غزل عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غزل عاشقانه
از چه رو موجِ بلا در غمِ ویرانه ماست؟
او ندانست که دریاچه پریخانه ماست
لب دریای جنون، آخرِ شهنامه ماست
قایقی هست که اندازه پروانه ماست
تا که امواج بلا برد به دریا ما را
دائما موج سواری حظ روزانه ماست
در تلاش است رُخَش را بزند بر رخ...
میتراود اشک های شوق از چشم قلم
این غزل تا میخورد با نام زیبایت رقم
در میان دفترم وقتی نوشتم شعر را
بیت ها بیت المقدس شد غزل شد محترم
امشب تـو بیـا دمی هماغوشم باش
همصحبت شبهای غزلپوشم باش
از باده ی بوسههای خود مستم کن
آرامـش جـرعههــای دَمنوشم باش
غزال و غزل ..
بسمه تعالی
نوشته ای که بیا بیقرار هم باشیم
همیشه مهر بورزیم و یار هم باشیم
من و تو مست در آغوشِ هم شبیهِ دو قو
پر از خیالِ جنون ، بیقرارِ هم باشیم
فرازِ حیّ علی العشق را بخوانی تا
صفِ نمازِ رفاقت ، کنارِ...
شاخه شاخه شعله میرقصد در آوای نگاه
میتراود ماه در دریای سودای نگاه
زلف زنجیری تو پیچیده به گرد گردنم
میکشد هر دم مرا در دام غوغای نگاه
لعل لبهای تو میبارد شراب آتشین
میچکد خون دلم در جام مینای نگاه
نرگس مخمور چشمانت به خون آغشته شد
میتپد صد...
در دل شب، راز چشمانت به رویا میکشد
ماه در آیینهٔ مهتاب، تماشا میکشد
چون صبا در باغ، پیچیده ز عطر گلشنش
عشق تو در سینهام، آتش به صحرا میکشد
در هوای وصل تو، چون مرغکی در بند غم
آرزویم را به سوی بام فردا میکشد
چشم مستت چون شراب...
دل به دریا زدم وخون غزل پارو شد
چه شود حک بشود مطلع او بر کفنم
از سکوت شب ، به غزل دل سپرده ام
نام غزل:دختری از جنس ماه
بس که زیبایی هوایی می شود دل بی هوا
در هوایت می رود هردم دل از کف دلربا
نازنینم تو که هستی دختری از جنس ماه
بس که ماهی دل به درد عاشقی شد مبتلا
این منم عاشق گناهی تو نداری ماه من
دل گناهی...
جاده گمراه
▪️
خواستم دل بکنم آه دلم بند نشد
برکه بودم تو شدی ماه دلم بند نشد
یک قدم فاصله تا یوسف مصری شدن است
چه کنم من ته این چاه دلم بند نشد
عقل گفته است بر این جاده ی گمراه مرو
عشق ای جاده ی گمراه دلم...
یک قدم فاصله تا یوسف مصری شدن است
چه کنم من ته این چاه دلم بند نشد
نمی دانم چه شد من فاتح مغرور ایرانی
قوی تر آمدم اما... خداقوت به بازویت
از کنج لبهایت بده یکم شکر لطفا
من عائله مندم عزیزم بیشتر لطفا
دکتر به من فرموده آری قند خون دارم
بانو شما دیگر نزن حرف از ضرر لطفا
یک شهر دنبال تواند از بس که دل بردی
دل می بری آخر ببر از یک نفر لطفا
هر روز با...
روزی دلِ من ساکنِ گُل شهرِ هنر بود
در عاطفه ی نبضِ دلم شور و شرر بود
در سینه ی من مِهرِ وفا بود درخشان
گنجینه ی دل معدنی از دُرّ و گهر بود
امّید دمادم به درونم شده جاری
در باورم از بارشِ احساس، اثر بود
دنیای دل از...