پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شمس لنگرودی :دور از تورودی کوچکمقفل اسکله را می بوسمتوقع دریایی ندارم. دور از توفواره ی بی قرارمپرپر می زنمکه از آسمان تهیبه خانه ی اولم برگردم....
شاید این تنبرای تحت تاثیر قرار دادنماناین همهاندوهگین شده استروزهاروی تقویمخسته می نشینندو من فکر می کنممثل اب فواره هاکه بعد از چشیدن شیرین ارتفاعسقوط می کننددو باره مرتفع می شویمباد کمی از تو رالابه لای پرده جا گذاشتهو ما چیزی جز تصویر جعلی آسماندر قاب پنجره ای قدیمینیستیمچین بر پیشانی زندگیمی نشیند این روزهابه وقت فواره ها...
من حوض لب کاشی تو فواره چه تشبیهیبازا به آغوشم ببین من از تو لبریزم...