پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قایقی که از دریا بر نمی گرددیا اسیر توفان شده استیا غم قایقران!...
آنسوی دریاها زمینی استبا فرشی از آبمردانِ قایقران سحرخیزبر مَرکبِ بادچون عطرِ شاخِ پرشکوفهرد میشوند از هر درِ بازتا بادبانها را برافرازند از خوابآنگاه در پهنای ناآرامِ دریادل را سپارند بر بالِ موج وآهنگ سازنداز آن زمینِ آسمانیاز تپّههای نقرهای، از درّهی گُلاز ژرفنای مخملِ سبزاز لنگرِ خاک ...پاروزنانِ فصلِ طوفانجاپایشان سبز است در یادبا بالهای آسمانی، لبخندِ آبیتندیس میسازند از ابریشمِ عشقدر تار و پودِ ...