پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آرام شده اممثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد !تلخ و آرام شده ام.....
دلَم دیگر به این عشق ها گرم نمی شودباید به مادرم برگردماتفاق است دیگر ...!...
موهاتچه بلند، چه کوتاهفرقی نمیکندگندم زار بعد از درو هم زیباست...
تنهاییمثل اناری ست شکفته بر شاخهدستی اگر نچیندشچه در آسمان بماند،چه بر خاک بی افتد!...
پاییز!زیبایی ات رونق فصل ها را از سکه می اندازد.رضا کاظمی...
تو در تمام زبان ها ترجمه ی لبخندی، هر کجای جهان که تو را بخوانند گل از گل شان می شکفد...
تو نیستی، اماوقتی به تو فکر می کنمصدای آب رادر رگ های خاک می شنوم.گل سرخِ حیاطدر آینه ی نگاهمزود به زود می شکفدو آسمانپُر از پروانه و بادبادک می شود.تو نیستی، اماوقتی به تو فکر می کنمدریا نزدیک تر می آیدابرهای سیاه دور می شوندو بارانهر وقت بگویم می بارد.تو نیستی، اماوقتی به تو فکر می کنمتو را می بینمدر باغچه ایستاده ایبه گل ها آب می دهی!...
برایم سیگاری آتش بزنمیان لب هام بگذارو دور شو.پر از باروتم!...
️این خانهموریانه نداشتیادِ توبه جانٓ ش انداخت!...
انار،فصل ندارد هر وقت تو بخندی میشکفد!...
هر چه ستاره هست،بر زمین ریخته پاییز......
آرام شده اممثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!...
گفتند فدای سرتاین نشد یکی دیگرولی هیچکدام نمی دانستنداین که رفت جان بودو آدم همیک جان که بیشتر ندارد...!!...
تو نوبرانه ی تمام فصلهایی.....
بارانناگهان ابر استاشک ناگهان عشقمن ناگهان تو؛و تو از کنار این همه ناگهان،آهسته و آرام گذشتی!...
پاییزکودکی ست بازیگوشکه پی بادبادکی رهادور می شود،صدای خنده هاش شادورد قدم هاش غم!...
به خنده هات ،به چالِ گونه هاتگاهی می شود سوگند خورداما به چشم هات ،همیشه...
هر کجا بروی، مرا خواهی دید،یک شب،تمام شهر را دیوانه واربا خیال ت قدم زده ام....
در آینه اتخودم را می بینم ای ماهمیان این همه ستاره ای و باز تنها...
غزل،چشمهای تو است.کاش حافظ چشمهای تو بودم!...
به ماه می مانیدر برکه نزدیک و ، در آسمان دور...
امروز پنج شنبه استباید شمعِ نامت را روشن کنمتا چلچراغی از سقف آسمان برویَد.امروز پنج شنبه استباید گیسوانِ خاک را شانه کنمتا در سرخیِ دامنمخاکستر و استخوان پُر شود.امروز پنج شنبه استباید رؤیاهام را بفروشمتا برایت سرپناه بسازم.آه که امروز چه قدر کار دارم!...
رسیدن ،مرگ استنرسیدن،تنهاییو چه غم انگیز است حکایت مردی کهبه تنهایی رسیده باشد!...
قایقی که از دریا بر نمی گرددیا اسیر توفان شده استیا غم قایقران!...
جنگ بود... برادرم برنگشته بود... مادرم رویِ سجاده، دعای انتظار و بازگشت می خواند... پدرم "عاشیق" بود... در کوچه های شهر، سازِ آذری می زد، ترانه ی "کوچه لَرَه سوو سَپمیشم" می خواند... و خواهرم، پنهانی نامه های عاشقانه... و من، هیچ نمی خواندم!جنگ تمام شد!... برادرم برگشت، اما در کیسه ای سفید، خاکسترش و پلاک نقره اش... پدرم ساز آذری اَش را داد به من، و دراز کشید، و روو به قبله شد. هنوز هم روو به خانه ی خدا انتظار فرشته ای ر...
کسی که دوستش دارم غزل است؛اسمش که نه! چشم هاش .. ️️️...
مرا ببوس!روزهای سختی در پیش استبگذار تورا کمی پس انداز کنم.... ️️️...
گاهیچتر را باید دست باران دادروی سر خودش بگیردو ماجایش بباریم...
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر...
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد...
قایقت می شومبادبانم باشبگذار هر چه حرف پشت سرمان می زنندباد هوا شود ،دورترمان کند....
هر کجا بروی مرا خواهی دیدیک شبتمام شهر را دیوانه واربا خیالت قدم زده ام...
می آییبا انار و آینه در دست هایتیک دنیا آرامش در چشم هایتو قناری کوچکی در حنجره اتکه جهان رابه ترانه های عاشقانه میهمان می کند. می دانم تاپلک به هم بزنممی آییو با نگاهتدشت ها را کوهکوه ها را پرنده می کنیبه قول فروغ:من خواب دیده ام!...