شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
حالا؛ تمام روز\موهای سیاه تنهایی را --شانه می کنم،و به ناخن های کبودش --لاک می زنم!تا پلشتی هایش را فراموش کنم! لیلا طیبی (رها)...
هرگز شده زن باشی...؟و درد هایت را لاک بزنی؟؟شده زن باشی و دلت گوشه آشپزخانه ی تاریک خانه مردی بگیرد که حواسش به تو نیست...؟شده دلت پرواز بخواهد....از پشت بام ساختمان ۷ طبقه ای تااااا آغوش ارام زمین...؟شده زن باشی و موهای بلندت دستگیر مردی نباشد...وهی رنگش کنی و رنگش....اصلا شده زن باشی و از نگاه سرد مرد زندگیت نمیری؟یا در آغوش گرم عشقی جان ندهی؟اصلا زن بوده ای تا بدانی نام کوچکت چقدر دوست داشتنی ست... وقتی مردی که باید باشد صدایت ک...
لابد دوستت دارم هنوزکه هنوزلاکِ پوست پیازی می زنمو هر روزساعتها به ناخن هایم خیره می شوم وگریه می کنم ...لابد دوستت دارم هنوزکه هنوزرژِ بیست و چهار ساعته می خرمو فروشنده بِرَندِ مقاوم تری پیشنهاد می دهد وگریه می کنملابد دوستت دارم هنوزکه هنوز ....فکر می کنم از هزار و صد نسخه ی این شعر یک نسخه را تو به خانه می بریو تو تنها تو می فهمیچند جای این شعر ، خط خورده است .. ️️️...