دیروزهای رفته وُ امروزهای کسل و فرداهای در راه مانده، همگی متفق القول، غم هجرانت را لبریز اند! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
دیرگاهان دریائی بودم، --آبی و بیکران-- مادر که مُرد، برکه شدم! با سفرِ پدر؛ --خشکیدم! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
حالا؛ تمام روز\ موهای سیاه تنهایی را --شانه می کنم، و به ناخن های کبودش --لاک می زنم! تا پلشتی هایش را فراموش کنم! لیلا طیبی (رها)