لیلاقهرمانی آرمینا بیواحساسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات لیلاقهرمانی آرمینا بیواحساسی
مسافری بودم در دیار غربت
در سرمای استخوان سوزی، درست وسط بهار
خود را در دلشوره ی ناشی از اندوهِ پیله کرده در سلول هایم یافتم
تکیه بر دیوارهای مژگانش
در دیار غربت
در دیار چشم های غریبه اش
که روزگاری آشناترین و گرم ترین بود.
موهایم را برای تو بلند کرده ام،
آن ها دستان تو را طلب می کنند
که با مهر ببافی و عشق بگذاری بین
تار به تار آن ها...
وقتی که تو نباشی
این شب ها زیادی شب است
ستاره ها از غم رنگ می بازند
ماه با ناامیدی بارو بندیل می بندد
تا برود از آسمان شب...
بدون تو حتی تیرگی شب هایم
مهجورند برای بودنشان...