پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عشق را در چشمان تو نوشیدمهر از گاهیدر دورترین نقطه قلبت قدم زدمتو را بی صدا صدا کردمتو را عشق خودم صدا کردمصدایم باشصدای بی صدایم باشتو را جان خودم خطاب کردمتو را ملکه شعرهایم حساب کردماما تو شاه قلبت مرا حساب می کنی؟اما تو گاهی نیم نگاهی به من می کنی؟حساب کتابم خوب نیست اصلانمیدانم چرا عشقی که دارم به توسودی نداردمیدانم که آخر در این عشقورشکست می شوم...