سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تنها،مرگ خود را می نگرددر کالبدی خالی از احساس؛زنده به گوربا چشمانی بازدر مسلخیمسخ شبمرگی.......
در روزگارانی که شیرین خواب خسرو شاه می بیندفرهاد ، تیشه ، بیستونپیکار یعنی چه؟ما از درون گندیده ایماز آفت یاران!جسم مترسک کنج گندمزار یعنی چه؟این شعر ، این گفتار یعنی چهاین درد پر تکرار یعنی چهوقتی سگ چوپان ده سگ-گرگ زاییدهدیگر وفاداری شرف ایثار یعنی چه!ما مثل هم هستیمما تک به تک در خون هم نان میزنیم هر روزجسم نحیف دزدکی نوپابر چوبه ی نامهربان دار یعنی چه؟گوش تمام مردمان رهگذر اینجامسخ صدای نعره های معرکه گیر ا...
عشق چه میخواهد از ما؟جز دو قلب که بتپد جز دو چشم که مسخ شودو عقلی که دوستت دارم را بفهمد️️️...