بی خوابم و پیمانه شب یاد تورا در دل من مست و غزل خوان خونابه چکان، ازدیده روان،چون خون ریخته دستان زلیخا،همچون پیراهن پاره یوسف برتن این دل خسته بیمار و مریض، عشق ممنوع تو را من ندانم که چرا جا میکند