پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
راستش ژاکاو یه رمان عاشقونه نیست با صحنه های دلبری و عشق و این جور چیزا... تو این رمان درباره ژاکاو صحبت میشه که مثل همه ی ما درد و رنج روزگار کشیده ولی نشون میده یه دختر حتی اگه با یه خانواده قاتل هم زندگی بکنه میتونه مستقل باشه این رمان رو از قصد عاشقانه ننوشتم تا مرحمی بشه روی زخمای ما دخترا و بفهمیم مستقل بودن و عاشق کسی نبودن و برابری کردن چه حالی داره🩶🤍✨ملینامدیاژاکاو اثر ملینامدیا...
آشنایی م.میخواهم خودم را به تو معرفی کنم، یک بار دیگر از نو، تویی که منو مثل کف دست خودت میشناسی. تو، ای تنها کسی که راز شب منو و رمز دل منو میدونی و نگهبان قلبمو سر در گم میکنی. بیا، نزدیک شو، بیا ، بیا باز هم نزدیکتر.آن که بین ما گذشت خیلی زود به گذشته مبدل شد و ما را در تردید منجمد و سرگردان گذاشت.بیا، بیا نزدیک شو، باز هم نزدیکتر. من به طپش قلب تو و سکوت نگاه تو عادت کرده ام، چه عادت بدِه خوبی. من در تنهایی تو، تو را پیدا میکنم و دیگ...
شخصی به دارالحکومه رفت و گفت از کسی پولی طلب دارم و او پس نمیدهد گفتند : آیا شاهدی هم داری ؟ گفت : خداگفتند : کسی را معرفی کن که قاضی او را بشناسد !...
مردی که دوستش داری رابه من معرفی کنتا به اوعاشق تو بودن را بیاموزممهم نیست آن مردمن نیستممهم این استکه کسی کمتر از عشقبه تو نگوید... ....