جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
پرنده زیبای منگاهی همه چیز را به حالِ خود بگذار و راه خودت را برواز سختی ها عبور کن و چشمانت را به تلخی های دنیا ببند و امیدوار باشو در گوشِ روزگار ناسازگار ، بگو ؛حالِ من خوب است و تو هرگز حریفِ حالِ خوبِ من نخواهی شد !وشاد باش و لبخند بزنپشت بکن به سایه های سیاهی که هنوزاز ترس رسیدن به سپیدی چشم بر روی طلوع زیبای خورشید بسته اند.... ؛...
از جمعه ها دلتنگیو از عشق تنهایی اش نصیب ما شدبیچاره این دل که هربار هوای تورا میکندجز یک مشت خاطره چیزی در دست نداردو حیران در ثانیه هایی بدون تودر خود مچاله میشودجمعه که می شود غم بر دلم می نشیندو نمیدانم شعرهایمرابرای که باید بخوانمدفتر اشعارم را که ورق میزنم بویچیزی بی قرارم میکندچیزی شبیه بوی عطر توچیزی شبیه عشق...دلنوشته های مرا با دل بخوانیک نفر سکوتش را فریاد میزندپشت این دلنوشته ها دلی بر بادرفته است...
دلم میخواهد تو باشی و دنیاآرامشتو باشی و حرفهایی کهمرا دلگرم بودن میکندمیخواهم بگویم تو باش فقط تو ..تو که باشیبود و نبود هیچ کسی برایم فرقی ندارد...مینو پناهپور...