پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از بس ڪه خلق پشت نقاب ایستاده اند باور نمی ڪنند منِ بی نقاب را...
کاش نه هیچ روز و شبی بودنه هیچ تابستون و زمستونینه هیچ چهارراهینه شعرینه آدمیبین و من توفاصله می انداختکاش تو هنوز سر اون خیابونبا چشمون زیباتمنتظرم وای میستادیآرهلعنت به کاش که به جای تو به سمتم آمد.✍مهدیه باریکانی...
بعضی اوقات،خریدن گل نشاط بسیاری به خونمون می بخشههمون دم که خیلی بی رمق و گرفته ایموقتی هم لباس نویی می خریم باعث میشه قشنگ تر بخندیمچون نو شدن تو روحیمون اثر مستقیمی دارهمثل سایر،همه ی نوشدنها،خریدن تختی نو و ادکلن یا حتی گوشواره ی کوچیکی می تونه باعث حس وحال خوبمون میشهچه خوبه که آدمم بیاد ،خود قبلیش رو که پر از غم و رنج رو باتموم ریسمونهای سیاهی که خواه و ناخواه با دست خودش بافته رو بذاره کنار ،و یه آدم جدید بشهآدمی که دیگه نگران...
بوی نو شدن می آیدولی تو همیشهرفیق کهنه ی من بمان...