متن نوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نوشته
پنجه ی خونینِ کارنیکس
بر دیوارِ تارِ هادریان ...
دیگر از لای انگشتان
نمی بیند مِه
فانوسش را
به نوشته نزدیکتر می کند:
- سپرهای کوفته بر زمین
روزی بلند خواهند شد -
«آرمان پرناک»
تجربه های اول همیشه تویِ ذهنت که نه ولی گوشه ای از قلبت میمونن، اولین عشق، اولین بوسه، اولین نفری که می کشی. من هنوز اون چهره ی رقت انگیز قدیمی م رو یادمه.
ما برایِ اینکه زندگی کنیم باید عاشق یک چیز جاودانه باشیم. مثلا نوشته ها، آسمان روزی تاریک خواهد شد و دریا روزی جایش را به خشکی خواهد داد، اما جوهر نوشته ها همیشه روی قلب ها خواهد ماند.
دونستن حقیقت به عنوان یک دختر بهتر از کشف اون به عنوان یه زن 30 ساله ست... .
وقتی که سعی خودم رو کردم که یک خودساخته یِ با سیاست باشم و قلبم رو برای ورود عشق به خودم آماده کنم، من رو دروغگو صدا کردن
وقتی که خودم رو از خانوادم جدا کردم تا آرامش درونیم رو دوباره پیدا کنم و بدونِ ذره ای دخالت و جنگ...
اتاقش بوی خودکشی میداد، بغلش که میکردی بوی ناراحتی مشامت را آزار میداد؛ چشمانش آه از چشمانش...
برای اولین بار چیزی را نشان نمی دادند، اما اگر به آنها خیره میشدی متوجه میشدی که هر شب می گریند.
با وجود تمام اینها میگفت: زندگی ادامه داره!
نمیدانم چه چیزی در...
برای اصلاح این جامعه ی لعنتی نباید تلاش کرد... .
آخرش میفهمی بی تفاوتی ضعیف ترین برخوردیه که میتونی داشته باشی. باید ذهنت رو باز تر کنی چون کلی انتخاب برای هر لحظه از زندگیت داری و اینکه متوجه ی این نکته بشی اوج پختگیه :)))
وقتی مهاجر باشی تیکه ای از خودت رو برای همیشه جا میزاری... .
مسئولیت من توی زندگی انگار اینه که عددای بزرگ و بزرگ تری بسازم. از تعداد ساندویچ هایی که میخوردم، مبلغ پولی که خرج می کردم و ساعت هایی که وقتم رو هدر میدادم.
فکر میکنی بهترین دفاع حمله ست؟ بهترین دفاع عقب نشینیه احمق!
اگر روزی پرسند، تنهایی را شرح بده اینگونه خواهم گفت که تنهایی، دیاری آشوب زده است. در آن سرزمین نشاط در نزاع به سر می برد و هیچ گاه از جنگ خسته نمی شود. همان عارضه ای که به جان آدمی می افتد و آن را از پای درمی آورد....
نگاه خبیثش را بین افراد حاضر در ضیافت گرداند و روی یک نفر ثابت ماند؛ دختر انسان.
سفیدی بدنش در آن لباس سیاه بیشتر جلوه می کرد و حریص ترش کرده بود، رگ های مشخص گردنش دندان های نیشش را بیرون آورد بود؛ تحمل برایش سخت بود و او مجبور...
دردیست در دل که نمایان نتوان کرد؛ زخمی ست بر جان که درمان نتوان یافت.
نور از چشمان بی فروغم رخت بسته و امید تقلا می کند برای روییدن در میان شاخ و برگ زندگی ام.
تار و پود خیالم به هم گره کور خورده و خنده هایم رنگ باخته....
رو به هر جانب که آرم؛ در نظر دارم تو را...
همانا که مجنون شده ام و لاغیر!
تو را می بینم هر گاه که بنگرم ستارگان را در آغوش فلک.
تو را نفس می کشم به هنگام جنون شب های مستانه ام.
در کوچه و خیابان این شهر آفت...
توپ را به هوا پرتاب کرد و با لبخندی درخشان که با مهتاب اشتباه گرفته می شد، مانند یک پرنده نزدیک دو متر به هوا پرید تا آبشار بزند.
تصویر انگار آهسته شده بود و او معلق دستانش را مانند شلاق به عقب می برد.
نمی خواهم اعتراف کنم اما...
زخم روی بال هایش قلب را ترک می زد، اختیار خودش نبود بال زدنش اما رها شدنش از قفس اختیار خودش بود، با این حال، دل در گرو موهای در هم آمیخته دخترک داده بود، هرکس برای آزادی اش راهی جلوی او قرار می داد ولی او مانده بود و...
طلب تو
ای یار
همچون خواب شیرینیست
که از آن بیدار شدن را نمی خواهم!!!!
مهدیه باریکانی
من همان نامه به مقصد نرسیده ام
من همان کاغذ بارها نوشته ومچاله شده ام
من همان مداد تراشیده به آخر رسیده ام
من همان شعر ، غزل ، قصیده نسرائیده ام
من همان جوانک خجالتیِ سخن به زبان نیاورده ام
واما تو مخاطب تمام این نوشته ها ، نگفته...
ملا غضنفر در حالی که داشت تمام تلاششو میکرد که با سیم چین یه پیچ رو باز کنه
زنش میاد بالا سرش و بهش با دلسوزی میگه
عزیزم
این پیچ فقط با آچار فرانسه باز میشه
ملا رو به زنش میکنه و با غرور جواب میده
من از وسایل غربی...
ملا غضنفر میمیره میره اون دنیا
بهش میگن
ملا ، باید امتحان بدی
100 تا سوال چهار گزینه ای ازت میپرسیم
اگه تو این امتحان قبول شدی
میری بهشت
اگه قبول نشدی میری جهنم
ملا عصبانی میشه
داد و هوار
میگه آخه شماها نگفته بودین اینجا اینجوریه
من این همه...
دوستم بدار عزیزم
همیشه که سیاهی ها پشت درمان منتظرمان نایستادند
گاهی
هم دنیا دست مهربانی خود را بر روی سر گلدان شمعدانی سفالی گوشه ی حیاط اَش میکشد
همیشه خورشید پشت ابر نمی ماند
دستت را به من بده عزیزم
بیا،باهم راه برویم تا به کوه برسیم
ابرها آن...
تنهاست ، اما ریشه دارد اما سبز است و بسیاری از ما همچون درختی در کویریم
ولی تا کی
غم پیرمان کرده است و در این هوای سرد دلگیر شب زمستانی
حتی جرعه نسیم گرمی نمی وزد
و صبر
آری صبر
زندانیست
که تنها پناهگاه ماست
و ما ناامیدانه
در...