متن مهدیه باریکانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مهدیه باریکانی
محبوبم
وقتی شما رفتید
فصل ها هی ورق خوردند
تاشما برگردی
وگرنه بعد شما
کارم با دنیا باید تمام میشد!!!
مهدیه باریکانی
بهار
خیابان ها را زیباتر کرده است
واژه ها را خوشحال خوشحال
آدم ها هم کیفشان کوک است
اما توچی؟
نیستی
و من همچنان چشم هایم را می بندم!
مهدیه باریکانی
به دنبال خارق العاده بودن نباش
فقط کافیست
با وجود نتوانستن ها و نشدن ها
و عیب ها و ضعف هایت
خودت را دوست بداری
چون
هیچ وقت
نسخه ی ،تظاهر به چیزی غیر از خود بودن
از تو شاه و ملکه نمیسازد
شکست بخور
گریه کن
اندوهگین باش
خجالت...
گفتم:غم و اندوه ریسمان می شوند و پدر آدم را در می آورند
گفت: دستت را به من بده
گفتم :حرفم را پس می گیرم
چیزی یادم نمی آید
چیزی جز شادی وجود ندارد.
مهدیه باریکانی
برگشتنت مدام هی به عقب برمیگردد عزیز
عقب تر از تو ،که رفتن ندارد عزیز
آمدم هی بهانه ها را پاسخ دادم
اما قلب و بهانه اش که جواب ندارد عزیز
مهدیه باریکانی
دوباره شب شد و دلم تنگ شد
ای بی تو گل
دوباره غم آمد و قلبم بد آهنگ شد
ای بی تو گل
مهدیه باریکانی
آغوشش
رمز تمام انگار نه انگارها بود
وقتی مرا در آغوش می کشید
نه هیچ ترسی
نه هیچ اندوهی
نه هیچ دلهره ای
اسم من را یادشان نمی آمد
آری
انگار نه انگار
همین دیروز بود
که محکم من را بغل کرده بودند.
مهدیه باریکانی
ای تو ،تمام جهان من
راست بگو
قبل تو صبح روشن چه وهمی بود
که پرده ی سهمگین تاریک شب را کنار می زد؟
مهدیه باریکانی
پدر و مادر و آشنایان و دوستان بازهم مصرند که بگویند
آسمان آبی است
اما من جای خالی تو را نشان می دهم
و می گویم آبی که هیچ
من اصلا آسمانی ندارم
آسمان من او بود
،که رفت!
مهدیه باریکانی
تو را با ط دسته دار می نویسم.
همانند واژه پر شکوه طهران
بالاخره تفاوت فاحشی است
میان خاص وعام....
✍مهدیه باریکانی
دوستت دارم با شوقِ فراوان
همانند چند لحظه آخری شوقِ زمینِ تاریک در انتظارِ نور
✍مهدیه باریکانی
نمیدونم حرفمون کی به اینجا رسید
که بی بی واسم از ساعت و رادیویی که از پدربزرگ خدابیامرزم به یادگار مونده گفت
گفت،دختر جانم
اینا فقط یادگاریای به جامونده از آقاجونت نیستن
حالت غم زده ی چشماش رو دیدم
و با همون ابروهای درهمش برام گفت جاش خیلی خیلی خالیه...
چرا دیگه بعد رفتن اون عاشق نشدی؟
نمیدونم والا هیچ دلیلی نداره
آخه بدونه دلیل که نمیشه همه چی یه علت داره
مثلا خدایی نکرده اگه قلبت نزنه ،خب تو مردی
آره،نمی دونم حقیقتش
پس چرا دیگه کسی رو به قلبت راه ندادی؟
خب، وقتی دیگه لبخندش رو نمی بینم،...
از آن هنگامی ،که منفعت را طور دیگری برای خود معنا کرده اند
همه چی برهم خورد
بهانه ی الکی ساختند تا بروند
یا دلیل تو خالی آوردند تا بمانند
البته روش زندگی هر کس به خودش مربوط است!
ولی امان از حرفهایی که فکر می کنیم واقعیست
و دل...
بیا بهم برسیم
و گرنه شعرتلخ می شود
ماه بی نور می شود
سهممان از قاصدکها سیاه می شود
مرگ دورمان می چرخد
ستاره ها دور می شوند
و غم به دور دستمان می پیچد
اری،مرا در بازوانت حبس کن
فکر نکن به چیز دیگر
بگذار،سبز رنگی ها بر تنمان...
می خوام با تو باشم
یه خونه ی قدیمی داشته باشیم
با یک حوض آبی که تو سیب می خری و
توش می ندازی
می خواهم چایی آلبالویی رنگی بریزم
موقع چایی خوردن ،دوتایی با هم صدای پرنده ها رو بشنویم
راستی خیلی دلم میخواد
خونمون، چند تا درخت انجیر...
دوستم بدار عزیزم
همیشه که سیاهی ها پشت درمان منتظرمان نایستادند
گاهی
هم دنیا دست مهربانی خود را بر روی سر گلدان شمعدانی سفالی گوشه ی حیاط اَش میکشد
همیشه خورشید پشت ابر نمی ماند
دستت را به من بده عزیزم
بیا،باهم راه برویم تا به کوه برسیم
ابرها آن...
روی همین فرشی که پره گلهای قرمزه
دراز بکش
نفسی از ته دل بکش
بیخیال ناروی آدما
تو،تو آینه به خودت لبخند بزن
به درک، کسی سراغت رو نمی گیره
پاشو
یه لیوان چایی واسه خودت بریز
و یکم شعر بخون
به آدمایی که از پیشت رفتن
اصلا،فکر نکن
تو...
گفتم: چرا تنها موندی
چه جوری تا به این سن خودت بودی و خودت؟
گفت:من تنها نیستم
گفتم:من که تا حالا ندیدم با هیچ آدمی باشی؟
گفت:خوب شد گفتی آدم!
همین آدم دلش نمیخواد به هیچ وجهی
این عمرش تنهایی سپری کنه
ولی وقتی که اونی باید باشه
به هزار...
بیا
به سویم بازآیا
محبوبم
که بیش از این عطر تلخ وگس همچون قهوه
برای چهارفصلم به خدا که برایم زیاد است!
✍️مهدیه باریکانی