ای عشق چه خوش به این جهان آمده ای وارد شدی و از آسمان آمده ای این قلب و ُ دلِ من هدفِ نابت بود بر خال زدی ، رقص کنان آمده ای از بدوِ ورودِ تو به قصرِ قلبم ، شاهنشهی و بر آستان آمده ای ای حضرتِ عشق...
شانه هایم را بر احساسِ تو خالی می کنم ، خاطراتم را به لطفت خوب وُ عالی می کنم ! لحظه ها را با شکوهِ بودن وُ آرامشت ، مثلِ تن پوشِ غرور و ُ تیز بالی می کنم ! با تو آن بانوی نارنج و تُرنجت می شوم ،...
روی سخنِ گرم ِ تو با کیست ، عزیزم ؟ این خاطره از معجزه ی چیست ، عزیزم ؟ با نام تو آغاز شده هر چه بگویی ، در عاشقیت وسوسه جاریست ، عزیزم ! آن وسوسه هایی که برای نفسِ من ، اکسیژنِ ناب است و فراریست ، عزیزم...