شانه هایم را بر احساسِ تو خالی می کنم ،
خاطراتم را به لطفت خوب وُ عالی می کنم !
لحظه ها را با شکوهِ بودن وُ آرامشت ،
مثلِ تن پوشِ غرور و ُ تیز بالی می کنم !
با تو آن بانوی نارنج و تُرنجت می شوم ،
گونه هایم را به یادت پرتقالی می کنم !
در سبدهای دلارام از شبِ پاییزِ تو ،
میوه هایی را در آغوشت خیالی می کنم !
سُرمه هایی می کشم بر چشمِ تاریک ِ شبم ،
قلب آن شب های مستت را زغالی می کنم !
غصه هایت را همانند ِحبابی روی آب ،
یا که طرحی ماندنی بر دارِ قالی می کنم !
بند بندِ آن دلم را بر دلت می بافم وُ ،
در وجودت انقلاب وُ قیل و قالی می کنم !
بر نگاهت بوسه می پاشم ، سراسر زندگی ،
چشمهایت را چنان رودِ زلالی می کنم !
هفته ها را من به قُربانیِ آن ایامِ تو ،
روزها و ُ شنبه های لااُبالی می کنم !
بر شکوهِ سبزِ تاکستان و ُ شالیزار تو ،
چشمه ها جاری بر آن تصویرِ عالی می کنم !
ZibaMatn.IR