پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من اولین نگاهم که به جهانِ هستی افتاددر آغوشِ مادرم بودماما ،کمی آنطرف تر مردی صورتحسابِ بیمارستان به دستاین طرف و آن طرف می دویدمن اولین بار که یک متر از جهان را پیمودمدستم میان دستانِ مادرم بوداما روبرویم مردی عاشقانه نامِ مرا میخواندمن اولین بار که نرمیِ شانه را روی موهایِ دخترانه ام حس کردممادرم شانه به دست بوداما کَمکی آنطرف تر مردی میخوانددخترم زینب خاتون زلف داره مثل کمونمن اولین بار که با آن مدادِ سیاهِ نرم مشق میک...
✍🏼 شعر آغوش تقدیم به آغوش امن زندگیم، پدرم: آن جام بلورین، وسط حوض نشان بودچون آب حیاتِ گلی از شاخه رهان بودای مهر دلت رهزن غم در بغل نوراحساس در اندیشه ی تو، مهرِ وزان بودآغوش تو مفهوم عمیقِ ضربان بودآغوش تو آرام ترین جای جهان بودچشمان تو و رنگ فصیحِ طپش نورچشمان تو را روزنِ خورشید، نهان بوددستان تو دریای عمیق هنر و فندستان تو، چون بود هنرمند، روان بوداندوه تو و زمزمه ی ریزش بار...