پرنده ای نفرین شده ایم که سهممان از پریدن تنها در بازی کلاغ پر است…
ما وصل خواستیم و رقیبان فراق را نفرین سریع تر ز دعا مستجاب شد
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحر از غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم
مادرم فهمیده من رنجیده ام از دست تو اهل نفرین نیست اما هی دعایت میکند
اهل نفرین نیستم اما خدا لعنت کند آنکه با تو یکروز به محضر میرود