پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پرنده ای نفرین شده ایمکه سهممان از پریدنتنها در بازی کلاغ پر است…...
ما وصل خواستیم و رقیبان فراق رانفرین سریع تر ز دعا مستجاب شد...
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحراز غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم...
مادرم فهمیدهمن رنجیده ام از دست تواهل نفرین نیست اماهی دعایت میکند...
اهل نفرین نیستماما خدا لعنت کندآنکه با تو یکروز به محضر میرود...