“روزها فکر من این است و همه شب سخنم” که چه سخت است که چینی بشود هموطنم همه رفتند و من و عمه ی باقر ماندیم ماندهام قید وطن را بزنم یا نزنم با یورِش کردنِ چین میرسد آن روز که من کم کم احساس کنم ساکنِ شهرِ پکنم خاکم...
همین الان که همه از زلزله ترسیدن یکی داره زنگ میزنه چین، و کوله ی نجات سفارش میده که هفته ی دیگه بچپونه به مردم
بوسه های تو ندانی که چه زهرآگین است صف مژگان تو در حمله سپاه چین است
قوانین دولت چین:حقوق افرادی که به عیادت و ملاقات پدر و مادر پیرشان نمیروند را کسر و درعوض کسانی که به پدر و مادرشان میرسند طبق شهادت والدین,افزایش میدهد