پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
محبوبم همه چیز را نمیشود خرید...خیلی از چیزهای عزیز و دوست داشتنی در این جهان رایگان هستند...مثلا بوییدن بدن نوزادی تازه حمام رفته...خنکای آن طرف بالشت در سحرگاه یک شب جمعه...زنگ دری که می دانی عزیزت پشت آن ایستاده...عطر غذایی که توی راهروی ساختمان پیچیده...بوسه های خنک باد بر موهای به عرق نشسته یِ پشت گردنت...تماشای سفیدی موی پدر و مادر.... و هزاران هزار نعمت نادیده و ناشمرده...محبوبم...گران نخر این جهان را که گران و سخت بر تو خواهد گذشت...و ارز...
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدافغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست....
سرد نشو !جوش نزن !فرزند زمین هستیم ؛ دنباله ی زمانفقط این نیست ؛ همه چیز سخت استهمین جا ؛ همین حالاهمینطور که داری شعرم را می خوانی -همه با هم داریم بُر می خوریمدنیا ارزان استگران است یک چبزآن هم بوسه ی تو!!...
سرد نشو !جوش نزن !فرزند زمین هستیم ؛ دنباله ی زمانفقط این نیست ؛ همه چیز سخت استهمین جا ؛ همین حالاهمینطور که داری شعرم را می خوانی -همه با هم داریم بُر می خوریمدنیا ارزان استگران است یک چبزآن هم بوسه ی تو !!...
به چیدن نگاه دزدانه ات دچار شدماگر عسل نمی دهی نیش هم نزن!چرا اینقدر تو را ارزان می فروشی؟لب و چشم و زبان را باید گران خرید...