پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سالهاستعطر تن ترادر گنجه آویخته امهر بار که دلم برایت تنگ می شودپیراهن هایتشسته می شود...
یک گنجهای ، کشویی ، چیزی هم باشد که آدم «چه خوبه که هست»هایش را بگذارد توش ؛ هر از گاهی که همهی آدمها ناامیدش میکنند از بودن ، بازش کند ، گنجینهاش را نگاه کند ، دست بکشد ، لبخند بدود توی صورتش ، کشو را ببندد ، یک نفس عمیق بکشد و برگردد به زندگی ......