پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
آدم باید هر از گاهی اسم هم خانه هایش را،رفقایش را،بغل دستی هایش را فراموش کند؛بعد زور بزند توی سه جمله توصیف شان کند.مثلاً بگوید: آنی که خنده اش قشنگ است!آنی که حرف زدنش مثل قهوه ی تازه دم است!آنی که سینه اش حال عاشقی دارد....
شما یک آدم اوریجینال به من نشون بده. یک زیباى غیر پروتزى. یک دلبر غیر ژورنالى. یک داف غیر رسمى که جذابیت را لابه لاى رگال هاى ویکتوریاسکرت نجوید. یک عکاس، یک نویسنده، یک نقاش که چشمش به بغل دستى اش نباشد. یک فیلمساز که فرهادى و کیارستمى را رج نزند. یک فوتبالیست که دریبلش مال خودش باشد. اصلن یک لبوفروش که خود خودش باشد؛ لبو را به سبک خودش درست کند، به سبک خودش قاچ بزند، به سبک خودش بپیچد توى کاغذ و به سبک خودش بدهدش دستت. یکى که به سبک خودش دوست ب...
یادم بیاور برایت بنویسم که عشق را باید بی حساب اندوخت، اما با حساب خرج کرد.و برایت بنویسم که هی بر این طبل پر صدا اما تو خالیِ \بی حساب دوست داشتن\ نکوبی.که دوست داشتن حساب و کتاب دارد.دوست داشتن حد و مرز می شناسد.- حساب و کتابش؟ظرفیت خودت، که اگر میتوانی ظرفت را بزرگتر، ظرفیتت را بیشتر کن. اگر نمیتوانی اما اندازه نگه دار.- حد و مرزش؟عزت خودت، کرامت خودت، شخصیت خودت.دوست داشتن که نباید تو را بی عزت، بی کرامت و بی شخصیت کند. باید؟!...
یک گنجهای ، کشویی ، چیزی هم باشد که آدم «چه خوبه که هست»هایش را بگذارد توش ؛ هر از گاهی که همهی آدمها ناامیدش میکنند از بودن ، بازش کند ، گنجینهاش را نگاه کند ، دست بکشد ، لبخند بدود توی صورتش ، کشو را ببندد ، یک نفس عمیق بکشد و برگردد به زندگی ......
بعضی ها شنبه ی آدمند پُرِ قرار های تازه پُرِ شروع های دوباره جدی و عبوس بعضی ها سه شنبه ی آدمند پُرِ کارهای نکرده پُرِ وعده های عقب افتاده آشفته و مضطرب بعضی ها پنجشنبه آدمند پُرِ رهایی و بی خیالی پُرِ سبک باری و خوشحالی تو جمعه ی منی بهترین روز هفته ام، که آفتابش بالا نیامده به غروب میرسد......