متن آکو الیاسی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آکو الیاسی
شعلههای آتش
میان تنور سینهام را
فقط با باران بوسهی لبهایت
خاموشی میپذیرد.
من با کلمه به کلمهی شعر
برای تنت
پیراهنی
به زیبایی گلستان خواهم دوخت
تا پروانههای پاییزی خیالاتت
از باغ سینهات دور نشوند.
من از چکچک شبنمهای نشسته
بر گیسوان خیس
شعری سبز،
لبخند را بر لبانت تحریر خواهم کرد.
تا خنده از هجوم غم در امانت نگه دارد.
در خاطرات کودکیام
نیمهای از خویشتنم را
به دست باد سپردم
و اکنون بر شاخسار درخت خیال گیر کرده
من از آن سالهای دور
تاکنون،
حسرت وطنم در چشمانم باقی ماندهست.
از آن زمان، تاکنون
من پرندهای بیآشیانهام
که هر روز در آسمان دربدریهایم
پیچ و تاب میخورم
از درد...
در چشمانت،
من،
صبح سپید را میخوانم.